من علیرضا رشیدی/ ناباورانه به من مینگرم او را در آینه میبینم آن چشمها… آن صورت… راستی من شما را قبلاً ندیدهام؟ دیروز همینجا بود اتفاقاً ! اما نه… او چشمانش قطعاً روشنتر بود چشمان شما غریباً مات است ! ناغافل آینه را درهم میشکنم تکههای آنرا چه کنم؟ گهگاه یکی از آنها در افکارم فرو میرود. پاییز ۱۳۸۱
می, 2016
-
19 می
مدرسهی جنگ / شعر ژان کوکتو
مدرسهی جنگ شعری از ژان کوکتو مترجم: دکترترانه جوانبخت École de guerre Que la vie est ennuyeuse cinq heures et demie de ce petit matin en berne Les dianes contagieuses se propagent dans les casernes comme une douce épidémie Dieu que ce coq de cuivre est triste l’ange cycliste sort de la crèche pour envoyer mille dépêches La pauvre Diane s’enroue dans cette norme bêtiment Réveillez-vous frileusement voyageurs de la …
-
19 می
گناه / شعر علیرضا رشیدی
علیرضا رشیدی/ بدبخت ترین مردم هم بر من گریستند انسانهای مفلوکی که همه عمر به آنها صدقه میدادم بر من گریستند حتی مردان حتی زنان بچه در میانشان ندیدم جای شکرش باقی بود در پستترین لحظات زندگیم حتی خود نیز برخود گریستم علیرضا ۱۳۸۱
آوریل, 2016
-
21 آوریل
زن ایلیاتی / شعر باران پورفرد
زن ایلیاتی باران پورفرد/ زن سوزن دوز ایلیاتی زن ایلیاتی بدوز درد دلت را به آیینه و تمام مرواریدهای اشکت را به سفرهی هنرت زن ایلیاتی بدوز زخمهای دستت را با زخمههای سوزن به پردههای هنرت زن ایلیاتی بدوز غم سرانگشتان خونآلودت را با تحملت از این بار سنگین بر شولای بلند هنرت زن ایلیاتی تمام طول راه زندگی را دویدی و دوختی چشمانت را بر جای پای هنرت ۷۹٫۰۵٫۲۶ …
-
21 آوریل
“رضایت ” / شعر علیرضا رشیدی
“رضایت ” علیرضا رشیدی/ جام معکوس شده ! طلای خفته به قرنها ! دفینهی نشکفته ! به خدا که رضا نیستی، رضا ! شاهزادهی غربت ! آتشکدههای وادی تو را به یغما بردهاند مغولان بیدین کتابخانهی ادیبانت را به آتش کشیدهاند و ادیبانت را به اسارت . شیر ضامن ! آهوکان این بیشه، قلاده بر گردن و حلقه بر گوش در صف سلاخی، آرام خرامیدهاند و شغالان، رنگ عوض کردهاند …
-
21 آوریل
در توصیف عکسی دیگر / شعر حامد شفیعی
در توصیف عکسی دیگر حامد شفیعی/ از میان تاریکی فرا میرسی با پیشانی بلندی که فخر زمینی است که روی آن ایستادهام فرا میرسی با چشمانی که رازش غرور است و داغش بر دلم در مرز باریکی از نور و تاریکی میایستی آنسان، که یک قدمت به پس و یک قدمت به پیش نا ممکن میآید. میتابی ، در نیمرخی اثیری میمانی سر بالا میآوری: آنسان کند کند کند که …
-
21 آوریل
دختر کولی / شعر علیرضا رشیدی
دختر کولی علیرضا رشیدی/ آینههای روی پیرهنت منت از پاکی قلبت میکشند دختر کولی و چرک دستهایت از بد نامی سیاهت و سیاهی صورتک زیبایت از زندگی تباهت. اندیشهیی کور در چشمان خمار تو موج میزند و دلزخمههای ریشریشت آوایی سوزناک و موهون را مینوازند . … روسیاهی تاریخ را به دوش میکشی دخترک
-
21 آوریل
حالا نوروز برای من …/ شعر حامد شفیعی
حالا نوروز برای من … حامد شفیعی/ حالا نوروز برای من تنها زیراکس مخدوشی از دیروز است حالا نوروز برای من جای خالی یک قد بلند، یک دست زمخت دست کوچکم در میان زبری آن دستها… در پیادهروهای باغ سپهسالار و خیابان جمهوریست. نوروز برای من حالا تنها دهان و انگشت لطیف آن زنیست که تمام قد رو به او ایستاده بودم به انتظار و او روی دو زانو …
-
21 آوریل
تاب آور / شعر محمد لبافی
تاب آور، عشق، خفقان، عکس یادگاری و شکنجه محمدلبافی/ تاب آور بیصدا، نیمجان، قطرات خون بر سطح یخزدهی شبی چرکین مرغان شب غوغاکنان در سیاهی آسمان دور میشوند و “خاک” لحظه لحظه سردتر… عشق … و دستانی آشنا هنوز بر تاروپود نخنماشدهی زندگیام چنگ میزند. عکس یادگاری هیچوقت فراموش نخواهم کرد لحظهیی که “تو” را به خاطرهها سنجاق میزدم خفقان خونی لختهشده در جنایت دستانی …
-
21 آوریل
بیچاره ماه / شعر علیرضا رشیدی
بیچاره ماه شبها چه میکند او تنها؟ من میدانم ستارهها دورند ! بیچاره ماه زیبائیش را به که مینمایاند رخ من میدانم آدمیان خوابند!! من روزها هم تنها هستم بیچاره من و زیبا هم نیستم . علیرضا – ۸۱