شعر هفت دریا
صمد شعبانی/
نگاهت که میکنم
شعری که در فکر نمیگنجی
زار میزند
کارگاه فکر
زایش تابستانهای بیتو را.
گام به گام
فرسنگها بیراهه
خرسنگها کناره
«صخرهها سوخاری راه» و سایه
قندیل گوژپشت.
گذرگاه خیس اندرونهی ماهی
بهگاه توفیدن دریا
راه نمیبرد جایی
فرو مانده درگِل
هیهات.
نامهای بسیار خاطرهام را
از لبهی پرتگاه عمیق نگاه تکرار میکنم
صدای تو فرو میافتد و هزار تکه میشود.
جادهیی از چشمها که توفان در مینوردش
اشتیاق نمناک رسیدن و باز جُستن در برهوت بدگمانی
خانه بر دوش و طعم غربت بر لبان دلتنگی
نه خواب نه بیدار
فضایی خالی
واژگون و بیانتها
ای دریغ از رود
که به دریا نرسید
فرو ریخت به مرداب مرگ و از یاد رفت.
نه چون من
که در برکهی آرامش تو
جاری شدم:
هراسناکی باریک راه سبز ساحل فرسودهی مارپیچ دو جانب رود.
هجوم هول و هراس اوهام هولناک.
فراخنای جادهی ترانزیت بیغولهی ناکجاآباد
باران و بوران و مه
باد قَلاشی و شلاق سرعت
گمشدن در دود ایستگاه بازرسی
در فاصلهی سکوت و رگبار.
ای دریغ از گُل
که بر خارِ کویر
پوزار کشید
ای دریغ از خار
که بر باد شد.
کنفرانس تمساح در باب بیابانزدایی و انبوهسازی مسکن
دربارانداز دریاچهی نمک
هیاهوی شاعران امروز در«انجمن شاعران مرده»
کنسرت بزرگ مگس در فضای باز دانشکدهی پشمکسازی –هجوم ملخ بر فرازکشت آینده
سمینار بررسی کیش شخصیت لوطی
حاشیهی کویر لوت
“هراس از یگانگی، نقش فرد و اجتماع، فردیت تباه شده، داشمشتیگری”
اجتماع دلالان و خریداران محبت
زیر پل عابرپیاده.
خطابهی عقاب پرریخته بر فراز کوهِسنگی:
«ـما وصف آسمان صاف و شکوه پرواز را از دهان صخرها شنیدیم
هرکول را در کسوت منجی دیدیم که چگونه خاک نینوا را به باد میداد و
شکوفهها را سر میبرید»
بگذریم
نگاهت که میکنم
توخود شعری میشوی.
ای دریغ از شعر
که بر باد شد.
۱۵/۴/۸۷
صمد شعبانی