فدریکو فلینی
حامد شفیعی
فدریکو فلینی فیلمساز نامدار ایتالیایی در سال ۱۹۲۰در شهر ریمینی به دنیا آمد. او ابتدا بعد از تحصیل در یک مدرسهی مذهبی، از آنجایی که به سیرک ونقاشی علاقهای وافر داشت به رم مسافرت کردومدتی نیز به کشیدن کاریکاتور پرداخت. سپس برای “جولیتا ماسینا” قطعات رادیویی زیادی نوشت. باید گفت که فلینی در سالهای جوانی با مطالعات عمیق وشناخت وسیع اجتماعی و هنری خود از بهترین فیلمنامهنویسان ایتالیا بهشمار میرفت. سینما را عمیقاً میشناخت و به ادبیات اوضاع جامعهی خود واقف بود. او نیز همچون همهی هنرمندان متفکر ایتالیا از دوران حکومت موسیلینی رنج برده بود و آزادی ایتالیا به او مهلتی داد تا در فضای هنری جدید آن نفس عمیقی بکشد. فلینی به جریان نئورئالیسم پیوست و افتخار همکاری با “روبرتوروسیلینی”را پیدا کرد. این کارگردان بزرگ دریافت که دروجود فلینی جوان، بینش سینمایی و اجتماعی عمیقی موج میزند و بههمین جهت او را برای نگارش سناریوی مهمترین آثار خود به کار دعوت کرد. “رم شهر بیدفاع” نخستین ثمرهی این همکاری بود. فلینی علاوه بر اینکه در نگارش سناریوی این فیلم نقش عمده را به عهده داشت دستیار روسیلینی نیز بود. دومین سناریویی که فلینی برای او نوشت “پاییزا” بود. این فیلمنامه از قسمتهای مختلفی تشکیل شده و چهرههایی از کشتار،اجساد جوانان،فحشاء،فقر،محبت،همبستگی،وحشت و….نئورئالیسم اولین سیمای جدی و محکم خود را با این فیلم نشان داد. فلینی بعد از آن سه فیلمنامهی دیگرهم برای او نوشت که در میان آنها “اروپای ۵۱” دارای شهرت و اهمیت بیشتری است. فلینی سپس با کارگردانهای بزرگی چون “آبرتو لاتوادا” و “پتروجرمی” کار کرد. او این همکاری را از سال ۱۹۴۱ با نوشتن فیلمنامهی فیلمهای “بیرحم” و “درآسیاب پو” و برای جرمی فیلمنامههای “راه امید” و “رها شده درشهر” را نوشت. بعد در سال ۱۹۴۳ با “جولیتا ماسینا” هنرپیشهی قدرتمند ایتالیا ازدواج کرد. (او همان زنیست که در تعدادی از فیلمهای او بازی کرد.)
با این توصیف فلینی را میتوان یکی از پایهگذاران مهم نهضت نئورئالیسم سینمای ایتالیا دانست. اما باید توجه داشت که اعتقاد به اندیشه و سبک بیانی نئورئالیستی تابع شرایط زمانی و مکانی خاصی بود که بر زندگی همهی هنرمندان متفکر ایتالیا در آن دوره تأثیرگذاشته بود. تحمل بیست سال خفقان و دوری از جهان آزاد اندیشه و سپس فقر و ورشکستگی و انهدام عمومی مملکت بر اثر جنگ جهانی دوم، یأس و بدبینی بسیاری درآنها بهوجود آورده بود.
فیلمسازان ایتالیایی پس از جنگ دوم جهانی با دو پدیدهی مختلف روبه رو شدند. از یکسو بندها از دهان آنها برداشته شد و آزادی جایگزین اختناق فاشیستی گردید واز سوی دیگر سوءسیاست حکومت فاشیستی ایتالیا و خسارتهای هنگفت جنگ دوم مملکت را به نابودی کشانده بود. بهطوری که فقر و بیکاری در تمام کشور سایه افکنده و زندگی تودهها را مختل کرده بود. هنرمند متعهد ایتالیایی با وسیله و قدرت بیانی که بر خلاف گذشته بدست آورده بود، آنچه را از اجتماع خود در یافته بود، به تصویر میکشید.
اما آنچه که موجبات پیدایش نهضت نئورئالیسم را بوجود آورد بهتدریج از میان رفت. کارخانهها بهکار افتاد. بیکاری تمام شد. درآمد سرانهی مردم و سطح زندگی آنها بالا رفت. آثار جنگ ناپدید شد. درنتیجه رسالت نئورئالیسم به انجام رسید و هنرمندان بزرگ این جنبش به جانب گرایشهای فکری دیگر رفتند.
در میان آنها کسانی مثل “ویتوریودسیکا”، چون زمینهی فکری جدی دیگری نداشتند دست به ساختن فیلمهای کمدی و عامیانهیی زدند که بعضاً در نوع خود قابل دفاعند و کسانی مثل “روسیلینی” با یکی دو تلاش موفق دیگر خاموش شدند. اما فدریکو فلینی چون مایههای ذهنی ِ غنی و باروری داشت، نه تنها خاموش نشد، بلکه اندیشهاش بالوپر بیشتری گرفت و از سطوح زندگی فارغ شد و به معنا و عمق آن رو کرده و مسائل و مفاهیم انسانی و فلسفی عمیقتری را مایهی آثارش قرار داد. فلینی با سابقهیی از تجربیات و دانستههای قبلی، از سال ۱۹۴۱ به فیلمسازی روی آورد و اولین اثرش “روشناییهای واریته” با همکاری “لاتوادا” کارگردانی کرد. اما ارزش کار او بهخصوص با دومین فیلمش بهنام “شیخ سفید” آشکارشد. فیلمنامهی این فیلم را فلینی با همکاری دو فیلمنامهنویس دیگر نوشت.
“شیخ سفید” که اولین موفقیت فلینی بهشمار میرفت، زیبا، شاعرانه و گویا ساخته شده بود و در همان مایهی معروف نئورئالیسم بهشمار میرفت.
بعد از آن فلینی فیلم “ولگردها” را ساخت که شهرتی بیش از پیش برایش بوجود آورد. ولگردها جوانانی بیکاراز ولایات ایتالیا بودند که درآمدی نداشتند و سربار خانوادههای خویش بودند. فلینی خود آنها را اینگونه تعریف کرده است:
“در مرز ۳۰سالگی هستند اما هنوز سرنوشتی روشن و معین ندارند، میخواهند قبول کنند که جایشان در جامعه خالیست.هنوز به خودسریهای کودکانه مشغولند. اما عاقبت سرنوشت محتومی منتظرشان است. من به بسیاری از آنها بهعنوان یک دوست دمخور بودهام. فیلم من فقط انتقادی است از شیوهی زندگی آنها، نه حکم محکومیتشان، زیرا ایتالیا و هر کشور دیگری به وجود جوانان خود نیازمند است. من و فیلمنامهنویسانم هر کدام در سنین نوجوانی خود به ولگردهایی نظیر قهرمانان این فیلم پرداختهایم و میدانیم که خصوصیات سنی در این طبقهی اجتماعی چه اقتضائاتی دارد. و بههمین جهت هرکدام نکات فراوانی را در فیلمنامه گنجاندیم. حتی فکر ساختن فیلمی از زندگی جوانان بیکار و ولگرد باعث تجدید خاطرات گذشتهی خودمان شد”.
در فیلم چندقسمتی “عشق در شهر” اپیزود “بنگاه ازدواج” توسط فلینی ساخته شد. فیلم عشق در شهر با شیوهی قوی نئورئالیستی- ضمناً اولین گرایش سینمای ایتالیا به نهضت سینما- حقیقت، بهشمار میرفت و سردمداراصلی آن درواقع “چزاره زاواتینی” بود که با فیلمنامهی جالب خود کارگردانان معروفی چون فلینی، آنتونیونی، لیتزانی، مازهلی، ریزی، و لاتوادا را کنار هم جمع کرده و به اندیشه دربارهی یک تم واحد واداشته بود.
در سال ۱۹۴۴ فلینی فیلم “جاده” را ساخت که میتوان آنرا نخستین گام او در راه ایجاد سینمای شخصی و فکر او دانست. فیلمنامهی جاده همچنان به وسیلهی فلینی و با همکاری دوستان فیلمنامهنویس معروفش، “فلایانوو پنلی “نوشته شد.
“جاده” برخلاف همهی خصوصیات نئورئالیستیاش موردانتقاد منتقدان طرفدار نئورئالیسم واقع شد. زیرا درآن افکار متافیزیکی القا شده بود،اما از سوی دیگر این فیلم حملهی شدیدی به شرایط ناگوار زن داشت. زیرا نشان می داد زن به عنوان یک شی قادر به آشپزی و عشقبازی مورد استفاده قرار می گیرد،استثمار میشود و این از جانب همهی مردان است. چه کارگر چه بورژوا، چه چپ و چه راست. تأثیر اجتماعی “جاده” فوق العاده بود. نامههایی به فلینی رسید که درآن زنها نوشته بودند: از وقتی که با شوهرمان به دیدن این فیلم رفتهایم رفتار آنها تغییر کرده و از ما عذر خواستهاند!
جولیتا ماسینا همسر فلینی در جاده در کنار آنتونی کویین بازی میکند. در ۱۹۵۵ فلینی “کلاه بردار” را ساخت که جستجویی دقیق و آگاهانه در دنیای حقهبازان و کلاهبرداران معروف رم بود. این فیلم باوجود سکانسهای عالی و محتوای انسانی خود به علت وفور فیلمهای کمدی رئالیستی ایتالیایی موفقیتی بدست نیاورد.
در ۱۹۵۷ “شب های کابیریا” توسط فلینی ساخته شد. در این فیلم صحنههای رئالیستی زنده و جالبی از محیط زندگی زنان بدنام رم و محلات مخصوص آنها وجود داشت. این فیلم برخلاف تلخی فوقالعادهی مضمونش، سرشار از عشق به زندگی و تلاش و تکاپو در به چنگآوردن خوشبختی بود. پس از آن فلینی سه سال سکوت کرد. سکوتی سنگین و عمیق که به مکاشفهی یک عارف میمانست.نتیجهی مکاشفهی سه سالهی فلینی زایش مسائل عمیقی شد که بهتدریج در سه فیلم پیاپی نمایان شد. “زندگی شیرین” اپیزود “وسوسهی دکترآنتونیو” از فیلم بوکاچو”هشتونیم” و”جولیتای ارواح”. فیلمهای ذکر شده در دوره ی تکامل فلینی از ادراکش از زندگی و به عبارت دیگر دوره ی تظاهر واماندگی او در برابر مسئلهی زندگی است. دورهای که هر متفکری بدان میرسد.
“زندگی شیرین” فلینی جوابی به سوال زندگی نیست. فقط حرفیست دربارهی آن و “هشت و نیم” در حقیقت یک مکالمهی درونی است. مکالمهای شیرین است با خویشتن و نشان دهندهی میدان بیمنازع درون و ضمیر انسان متفکر. این فیلم که وصیتنامهی سینمایی و هنری فلینی بهشمار میرفت با موفقیت زیادی روبهرو شد و حتی جایزهی اول جشنوارهی مسکو را هم بدست آورد.
“جولیتای ارواح” اولین فیلم رنگی فلینیست و تم کلی آن توجه و پرداخت به دنیای تخیلی و روحی یک زن است. فلینی دربارهی رنگ در این فیلم میگوید:
رنگ در این فیلم مبنای ایدهها و تخیلات آن است همانطور که در رویا فرضاً رنگ سبز یا قرمز نمادهای خاصی محسوب میگردد، رنگ در زبان فیلم و در زمینهی آن دخالت دارد. بههمین دلیل است که من برخلاف همهی تردیدهایی که در استفاده از رنگ داشتم، درنهایت آنرا امتیازی در راه گسترش مفهوم فیلم میدانم.
بعد از آن فلینی فیلمی شگفت و بزرگ ساخت به نام “ساتیریکون” که باید آنرا فصل دوزخ “کمدی انسانی” معاصر دانست. فلینی دربارهی این فیلم میگوید:
“هنرمند باید مطیع قوانین داخلی اثری باشد که میخواهد خلق کند. یک اثر هنری از پایه مقتضیات دقیقی دارد. مولف باید به این مقتضیات توجه نشان دهد و با مکاشفه دریابد که چه شکلی باید به رویاها و کابوسهای خویش ببخشد. هنرمند باید واسطهی امین انتقال آن رویاها و کابوسها باشد. این ادراکیست از هنر بسیار رمانتیک و توجیهیست از روش کار بیطرفانه و گسستهی من در فیلم “ساتیریکون” که گروهی آن را سرزنش کردند. ولی من به اختیار خود آنرا برگزیدم و بعد خود فیلم هم این روش را بر من تحمیل کرد. اینبار حس کردم قصهای را درخیال پروراندهام که مجبورم میکند عادتهای گذشتهی خود را در ابراز گرمی و صمیمیت کنار بگذارم، پرگویی کنم و دوستانه شریکجرم شخصیتهای داستان باشم. فیلم من اسرارآمیز یا نامفهوم نیست، ولی باید بدون اندیشهی دفاع، با آن روبرو شد. هیچ سدی در برابرش ایجاد نکرد. اگر در درون خویش آزادگی و صداقت داشته باشیم خواهیم دید که در این فیلم، سخن از قصهای واقعی دربارهی انسان و اجتماع ماست.
فلینی از با هویتترین سینماگران تاریخ است. و آدمها و محیط و فضاهایش که بسیار دوستشان میدارد- بهشدت ایتالیاییست و نه هیچکجایی. او یکی از بزرگترین منتقدان انحطاط اخلاقی انسان در عصر مدرنیسم است. اشرافیت پوسیده، خرافات و مذهب ریاکارانهی کلیسایی را ریشخند میکند و به ذات معصوم انسان ارج مینهد. او میگوید: من همهچیز را از خودم ساختهام. دوران بچگی، شخصیت، حسرت دوران ازدسترفته، رویاها و خاطرهها را برای آنکه بتوانم آنها را برای دیگران تعریف کنم.
اصالت فلینی دقیقاً از همین ناشی میشود. او در سالهای مختلف و برای فیلمهای مختلفش جوایزی نظیر جایزهی ویژهی جشنوارهی کن و دو بار جایزهی اسکار، یکبار برای فیلم آمارکورد، ۱۹۷۴ و یکبار برای یکعمر کار پرافتخار در ۱۹۹۳ گرفته است. فلینی در ۳۱ اکتبر ۱۹۹۳ در کشورش ایتالیا از دنیا رفت.
فیلمها:
روشناییهای واریته ۱۹۵۰
شیخ سفید ۱۹۵۲
ولگردها ۱۹۵۳
بنگاه ازدواج ۱۹۵۳
جاده ۱۹۵۴
کلاهبردار ۱۹۵۵
شبهای کابیریا ۱۹۵۶
زندگی شیرین ۱۹۵۹
وسوسهی دکترآنتونیو ۱۹۶۲
هشت ونیم ۱۹۶۳
جولیتای ارواح ۱۹۶۵
توبی دامیت ۱۹۶۷
دفتر یادداشت یک کارگردان ۱۹۶۸
ساتیریکون ۱۹۶۹
دلقکها ۱۹۷۰
رم ۱۹۷۲
آمارکورد ۱۹۷۳
کازانوا ۱۹۷۶
تمرین ارکستر ۱۹۷۸
شهرزنان ۱۹۸۰
وکشتی به راهش ادامه میدهد ۱۹۸۳
مصاحبه ۱۹۸۷
آوای ماه ۱۹۸۹
منابع:
کارناوال فدریکو فلینی/مسعود فراستی /چاپ۷۸/نشر ایثارگران
فلینی از نگاه فلینی/نشر مرکز/مهدی غبرایی
فرهنگ سینماگران جهان/علی اصغر شهیدی
hamed_shafiee63@yahoo.com
Commen